طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت چهل و هفتم :
.
با آرامشی جنون وار پا برجنگل مخوف گذاشتم.
حس کردم تصاویراطرافم پس و پیش شدند. آسمان و زمین با چرخشی دیوانه واردرهم پیچیدند.
اشباحی با تن های سوزان از گوشه و کنارجنگل به طرفم پیشروی می کردند؛ قدم به قدم.
زنی با موهای بلند سیاه، با چشمانی گریان به چند قدمیم رسیده بود.
دستان شعله ورش را به طرفم دراز کرد:
-طلسم رو نابود کن.
مردی عضلانی
اسرا
00عالیه ولی اون۲جمله که گفتی متوجه نشدم شبیه زیدبچه جمله پایینش میشه بگیدیعنی چی